چشمانم خسته است و نبض ذهنم افتاده ....
کاش نگاهت یک قدم نزدیک تر بود.....
ای کاش با عشق نمی آمدیتا با دلزدگی برویای کاشدوستانه می آمدیتا سلامی بگوییاحوالی بپرسیدرددلی بکنیچای نعناع بنوشیسیگاری با دود سبز بکشیبوسه ای گرم بر گونه ام بزنیو بروی... حال که اینچنین سرد می روییادت باشد چیزی به جا نگذاریمبادا برگردی وُاشکهایم را ببینی.
کاش بجای ستاره تو در آسمان بودی تا بجای آن تو را می دیدم
میان آن همه نور چشمک زن تو را از آسمان می چیدم
کاش به جای دیوار سکوت تو تکیه گاهم بودی
بجای ان همه دوری همیشه در کنارم بودی
کاش ابری نبود برای گریستن تا چشمانم برای تو می گریست
کاش گل قلبم بودی تا شاید می فهمیدی اشک چشمانم برای چیست؟
کاش آینه بودم تا فقط خود را در من می دیدی
کاش شاخه گلی بودم تا شاید بجای او مرا می چیدی
کاش آسمان بودی تا مثل پرنده در آسمانت پرواز می کردم
کاش غزل بودی تا تو را با عشق آغاز می کردم
کاش همیشه گرسنه بودم تا از عشق و چشمانت سیر نمی شدم
کاش عاشقم بودی تا از عشق تو پیر نمی شدم
کاش نوشتی بودی تا تو را در دفترم می نوشتم
یا به یادگار مثال عکس در قاب عکس می گذاشتم